تحولات لبنان و فلسطین

سیدمحمد سادات اخوی

آیینه در آیینه‌ای، بگذار تا بشناسمت

1ـ بست بالا: ولیعهد غمگین
«یاسر» خادم حضرت رضا(ع) گفته: ـ پس از پذیرفتن اجباری «ولیعهدی» جمعه‌ها (و هنگام بازگشت از «نماز جمعه») امام دست‌هایش را به سوی آسمان بالا می‌بُرد و می‌فرمود: «خدایا!... اگر راه رهایی من از این گرفتاری مرگ است، آن را برسان!»... و پیوسته تا هنگام شهادتش غمگین بود... یک بار در پاسخ این پرسش که: «چه شد پذیرفتید؟» فرمود: «به همان علتی که جدَّم علی‌بن ابی‌طالب(ع) مجبور شد در شورای تعیین خلیفة پس از پیامبر(ص) حاضر شود.». / از ترجمه جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمه موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحه 128 ـ با تلخیص و بازنویسی.
2ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (82)
هنوز بقیة کسانی که باید «حَکَم دعوا» باشن، نرسیدن و «مرد نویسنده»، با حرارت داره با «طرف دعوا»ش حرف می‌زنه... زبونش «مو» درآوُرده و طرفش هنوز نفهمیده که گیرش کجای داستانه! خود «ناشر» هم نشسته و بی اون که حرفی بزنه، داره به «نویسنده»ش نگاه می‌کنه...  «توزیع‌کنندة کتاب» ـ که نویسنده و ناشرش خیال می‌کنن از طرف کسی تحریک شده ـ بی‌هوا و مقدمه، رفته و شکایت کرده... خودش هم درست و حسابی نمی‌دونه که حرف اصلیش چیه... فقط تا ناشر اومده، داد و فریاد راه انداخته و پیله کرده که: «طرف من، نویسنده‌س و به ناشرش مربوط نیست»... ناشر هم که می‌بینه طرف دعواش نمی‌خواد از خر شیطون پایین بیاد، رو کرده به سمت چپ قبله و می‌گه: «به امام‌رضا(ع) قَسَم که تو مشکل شخصی داری با نویسنده من... وگرنه زحمت کتابش رو ندیده نمی‌گرفتی». / برگرفته از ترجمه جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة 601 ـ امام‌رضا(ع) از پدران بزرگوارش تا امیرمؤمنان علی(ع) روایت کرده که رسول اکرم(ص)، در پایان خطبه پیش از رمضانش، رو به «علی‌بن ابی‌طالب(ع)» فرمود: « (ادامه)‌ای علی!... کسی که امامت تو را انکار کند، نُبُوَّت مرا انکار کرده است... (ناتمام)». ـ با تلخیص و بازنویسی
3ـ نقاره‌خانه: زائران و خادمان (21)
از همون روز که پاش رو به این «زیرزمین» نورانی گذاشته، چند ماهی می‌گذره...  می‌دونه که «اینجا» مثل جاهای دیگة حرم نیست که پنجره‌ش رو به «گنبد» یا «ایوون طلا» باز بشه... اما از ته دلش می‌دونه که «امام‌رضا(ع)» می‌بیندش و می‌دونه ـ بی اون که «زبون» زائران «اینجا» رو بدونه ـ بهشون احترام می‌ذاره و خدمت می‌کنه... حتی از دردِ پاش هم خبر داره که مدتیه ـ به خاطر بلندشدن و نشستن (به احترام زائران) ـ عود کرده... اینجا جای زائران «کشورهای همسایه»س... و «مرد خادم» با خودش قرار گذاشته که تا در حرم آقا خدمت می‌کنه، براش مهم نباشه که «کجا»ی حرمه... برای همینه که وقتی ازش پرسید‌ن: «از محل خدمتت راضی‌ای؟» گفته: «خاک پای کسی‌ام که برای زیارت آقا اومده».
4ـ بهشت «ثامن‌الائمه(ع)»: زیارت (27)
دانه‌های روشن آب، از چشم‌های «دوش» بر دوشم می‌بارند... دانه‌های تیره، تسلیم دانه‌های روشن آب می‌شوند... دوشم، سبک می‌شود... اما «بار»های دوشم ـ هنوز ـ بر شانه‌ها سنگین‌اند. «تن»م... در مسیر «باران» ایستاده است... اما «جان»م ـ هنوز ـ «کویری» است.
تن را به زلال آب... و جان را به خیال «نگاه»ت سپرده‌ام... پاکی تن از من... طهارت جان، با تو! /   شیخِ والامرتبه «محمدبن الحسن‌الولید» که از استادان «اجازه‌دهنده» به «شیخ صدوق» بوده، هم متن «زیارتنامه مشهور» امام را تنظیم کرده و هم درباره شیوه زیارت «امام‌رضا(ع)» گفته است: «هرگاه خواستی به زیارت امام‌رضا(ع) بروی، پیش از بیرون‌رفتن از خانه (یا محل اقامتت)، غُسل کن و پاک شو!... (ناتمام)» . ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 823.
5ـ بست پایین: دوگانه‌های طبع شوق
*** گُنگیم
ما، گم شده‌ایم و ـ بی‌نشانی ـ چه کنیم؟/ با گُنگیِ «دانی» و «ندانی» چه کنیم؟
امروز اگر که از «حرم»، دور شویم/ با حیرت «آخِرُالزَّمان»ی، چه کنیم؟
*** رام و آرام
قربان تو و همَّتِ «سلمانی» تو!/ قربان حرم... فِدای مهمانی تو
«حیوان» هم اگر که آمده، رام شده/ این «نَفسِ» من و خنجر قربانی تو.
ادامه دارد

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.